داستان آدرنالین – قسمت دوم
تو قسمت قبل رسیدیم به اینجا که آکادمی کنکور بابل موفق نشد، اما همچنان دلم میخواست کار کنم…
رفتم پیش یکی از اساتیدم تو مدرسه که گروه مشاوره ای داشتن، قرار شد تو گروه ایشون کار کنم اما بعد چند وقت این هم باز نشد.
بعد از ۲ تا تلاش ناموفق رفتیم سراغ حرکت سوم…
زمستون ۹۵ از طریق سجاد که از دبیرستان رفیق بودیم با مهندس هاشمنیا آشنا شدم، مهندس هاشم نیا زمان کنکور مشاور سجاد بودن و بعد از کنکور هم شدن بزرگتر و دوست ما.
ایشون نمایندگی آزمون زیست لیموترش رو تو بابل گرفتن، من و سجاد هم رفتیم پیششون تا کمکشون کنیم.
قرار شد آزمون رو به صورت حضوری تو بابل برگزار کنیم، اما آزمون خالی کافی نبود، خواستیم تحلیل آزمون رو هم بهش اضافه کنیم تا تکمیل شه و نیاز به مدرس زیست داشتیم…
[اینجا باید یه فلش بک به عقب بزنم…
تو آکادمی کنکور که راه انداخته بودیم با محمد (دکتر عابدی) آشنا شدم، گرچه از دبیرستان هم مدرسه ای بودیم ولی زیاد نمیشناختمش.
محمد برای زیست تولید محتوا میکرد، شیوه مطالعه، تیپ تست و … . اینطوری بود که فهمیدم کارش تو زیست خوبه.]
خلاصه برای قضیه تحلیل آزمون رفتم سراغ محمد و تازه فهمیدم اوووه چقدر کارش تو زیست درسته، برای قلمچی هم سوال طرح میکرد.
از عید ۹۶ شروع کردیم به برگزاری آزمون ها و بعدش هم تحلیلشون و چند تایی هم دانش آموز اومدن سمتمون.
اولین خروجی ها هم کنکوری ۹۶ بودن که فک کنم دو نفر از بچه های اون سال پزشکی قبول شدن.
تابستون ۹۶ هم همچنان آزمون و تحلیل رو ادامه دادیم، سبک کلاس خوب بود و خیلی بازده اش از تدریس سنتی زیست بهتر بود.
به یه سری دلایل که از روش میپرم کار با لیموترش رو نتونستیم ادامه بدیم و این هم شد سومین تجربه ناموفق.
بعد از این خواستیم بریم با ماز همکاری کنیم اما به دلایلی اون هم جور نشد، گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم بلاخره تابستون ۹۶ تصمیم گرفتیم خودمون دوباره شروع کنیم…
دیدگاهتان را بنویسید